آدم باید آدم باشه نه اسکل
نوشته شده توسط : مدونا

راه میفتی تو خیابون دنبال دختر که چی ؟

.

.

.

اولین جمله ای به بهرام گفتم همین بود ...

زهرا که منو با علی و بهرام آشنا کرد ... تو اون یکی وبم کامل توضیح داده بودم ...

من بهرامو یه بار دیده بودم که دنبال یه دختر افتادن .... اونو دوستش ...

تو ماشین هم بر گشتم بهش گفتم ...

اونم همش ابروشو تکون میداد که نگم ...

خلاصه اینکه ... بعد از اینکه زهرا رو رسوندن خونه و منو داشتن میبردن خونه خودم ...

علی بر گشت گفت :

- دختر خیلی باحالی ...

- خودم میدونم

- اسمت چی بود ؟

- مدونا

- تو که نانسی گفته بودی ؟

- وااااااااااا ؟

- والا

-

.

.

.

اینجوری شد که بهرامم ازم خوشش اومد ...

بعد فرداش که تو خیابون یه دعوا راه انداختم با  یه پسر ...

این دو تا هم اومدن منو گرفتن که دعوا نکنم ...

مامورا ما رو گرفتن ...

اونجا بود که اینا گفتن داداشای منن ...

از کلانتری که زدیم بیرون ...

- بی ادب یه تشکری بکن ...

- وا ؟ مگه من گفتم بیاین جلومو بگیرین دعوا نکنم ؟

- علی این دختره پاک اسکله ...

اونجا دوباره با بهرام اینا دعوا کردم ...

دومین بار بردنمون کلانتری ...

ماموره گفت باز با کی دعوا کردی ؟

علی گفت ... با بهرام ...

ماموره که خودش گیج شده بود ...

گفت یا مثل آدم میرین خونتون ...

یا میندازمتون تو سلول ...

- میشه منو بندازین تو سلول ؟

- مدی دیوونه شدی ؟

ماموره هم داد زد ...

دست آبجیتونو بگیرین برین بیروووووووون

.

.

.

بعد دیگه نمیدونم چی شد ... صمیمی شدیم ...

.

.

ولی اولا سایه ی همدیگه رو با تیر میزدیم ...

.

.

.

تمام





:: بازدید از این مطلب : 523
|
امتیاز مطلب : 127
|
تعداد امتیازدهندگان : 40
|
مجموع امتیاز : 40
تاریخ انتشار : | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: